جدول جو
جدول جو

معنی فریاد جستن - جستجوی لغت در جدول جو

فریاد جستن
(دِ کَ / کِ دَ)
استغاثه کردن. دادخواستن. تظلم. دادخواهی. (یادداشت مؤلف) :
چو بیچاره گشتند و فریاد جستند
بر ایشان ببخشود یزدان کرکر (؟)
دقیقی.
از او فریاد جست و عذرها خواست. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به فریاد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ کَ دَ)
فریاد برآمدن. ناله برخاستن. فریاد برخاستن. بلند شدن آواز و ضجۀ کسی. (یادداشت بخط مؤلف) :
به شهر اندرون بانگ و فریاد خاست
به هر برزنی آتش و باد خاست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
آسودگی یافتن. آسوده شدن:
همی بودیک ماه با درد و داغ
نمی جست یک دم ز انده فراغ.
فردوسی.
، در پی آسایش و فراغ برآمدن. رجوع به فراغ شود
لغت نامه دهخدا
آسودگی خواستن، آسوده گشتن آسودگی یافتن آسوده شدن، در پی آسایش و فراغ بر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار